به آسمان بگو..... گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ نويسندگان پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 14:19 :: نويسنده : شهاب
کاش میشد زندگیو تک ماده کرد!! ولی نمره من زیر هفته !!!! اینبارم چاره ای جز مردود شدن ندارم!! دیگه نمیتونم دوباره از اول شروع کنم!! اصلا بی خیال بزار زندگی راه خودشو بره!! شاید راه من جدا از زندگی باشه!!! اصلا راه دیگه ای جز زندگی هست؟؟ شاد زندگی اجباری باشه مثل در اومدن خورشید هر صبح!! شاید اونم هر روز طلوع رو تجدید میشه!! شاید چاره دیگه ای جز طلوع نداره!! بزار تمومش کنم ولی مردن راه خوبیه؟؟ اره از اجبار بهتره!!!! خدا حافظ زندگی یا بهتره بگم: خداحافظ اجبار من!!!
وقتی می خندم می گویند،چقدر خوشحالی خوش به حالت که هیچ غمی نداری... وقتی میگریم می گویند،غصه نخور همه چی درست می شه... و فقط فکر می کنند که من به خاطر مشکلی میگریم نه اینطور نیست... وقتی لبخند میزنم تنها برای مدتی کوتاه غم هایم را کنار گذاشته ام که بدانم با وجود آنها نیز باز می شود لبخند زد می شود زندگی کرد می شود نفس کشید و حتی نگریست
سلام به همهی دوستان خوبم یک شعر بسیار زیبا به نام زمستان این شعر از مهدی اخوان ثالثه و من اونو خیلی دوست دارم
زمستان
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سر ها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دیده نتواند که ره تاریک و لغزان است و گر دست محبت سوی کس یاری به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کین است پس دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است آه دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی و در بگشای منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم منم من سنگ تیپا خوردهی رنجور منم دشنام پست آفرینش نغمهی ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم بیا بگشای در بگشای دلتنگم حریفا میزبانا میهمان سال وماهت پشت در چون موج می لرزد تگرگی نیست مرگی نیست صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم حسابت را کنار جام بگذارم چه می گویی که بی گه شد سحر شد بامداد آمد فریبت می دهد بر آسمان این سزخی بعد از سحرگه نیست حریفا گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده به تابوط ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است حریفا رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت هوا دلگیر ، درها بسته ، سر ها در گریبان ، دست ها پنهان نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگین درختان اسکلت های بلور آجین زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه غبارآلود مهر و ماه زمستان است چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, :: 13:29 :: نويسنده : شهاب
وقتی عاشق کسی هستی که عاشقت نیست : می پرسه چرا؟ و بعد اضافه می کنه، من چیز دوست داشتنی ای ندارم. چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : شهاب
|